جاناتان رایس مایرز در تاریخ 27 ژوئیه سال 1977 ، جاناتان مایکل مایرز در دوبلین ، ایرلند ، در مری جرالدین (مایرز) و جان اوکی ، موسیقیدان متولد شد. او و خانواده اش به کانتی کورک ایرلند نقل مکان کردند ، زمانی که این بازیگر تقریباً یک ساله بود ، و سپس در سن 3 سالگی ، پدرش خانواده را ترک کرد و مادرش را رها کرد تا از جانی و 3 جوان خود مراقبت کند ...
Jonathan Rhys Meyers was born Jonathan Michael Meyers on July 27, 1977, in Dublin, Ireland, to Mary Geraldine (Meyers) and John O'Keeffe, a musician. He and his family moved to County Cork, Ireland, when the actor was nearly a year old, and then, at the age of 3, his father left the family, leaving his mother to care for Jonny and his 3 younger ...
فیلم یا سریال مرتبط به بازیگر را از این قسمت پیدا کنید.
هنگامی که هری (جیمز کان) یک یهودی از کار افتاده و متخصص قلب سابق به طور ناگهانی تصمیم می گیرد دوران بازنشستگی خود را به عنوان یک کشاورز خوک در ناصره اسرائیل بگذراند، این حرکت خانواده او و همسایگان جدیدش را به شدت شوکه می کند. در نیویورک، مونیکا همسر سابق هری (روزانا آرکت) در تلاش است تا زندگی فرزندان بزرگسالشان، آنابل و دیوید (جاناتان ریس مایرز) و همچنین زندگی خود را مدیریت کند.
یک سال و نیم پس از سقوط تمدن در اثر شیوع ویروس، یک مامور سابق FBI مجبور می شود از زن جوانی که از این بیماری مصون است، در برابر یک باند خطرناک شکار او به رهبری یک روانپزشک که معتقد است او از این بیماری استفاده می کند محافظت کند. او برای نجات جهان
میراث این گروه راک نمادین را در اولین مستند مهمی که داستان آنها را روایت می کند، تجربه کنید. این تاریخ شفاهی کالیدوسکوپیک که با روح آوانگارد دوران توسط تاد هاینز کارگردانی شده است، مصاحبه های اختصاصی را با فیلم های آرشیوی خیره کننده ترکیب می کند.
ماجراهای سر جیمز بروک، که امپراتوری بریتانیا را برای حکومت بر یک پادشاهی جنگلی در دهه 1840 بورنئو به مبارزه طلبید، برای پایان دادن به دزدی دریایی، برده داری و شکار سر، وارد یک جنگ صلیبی مادام العمر شد و الهام بخش لرد جیم و مردی بود که می توانست پادشاه شود. ناشناس
یک عصر کابوسآمیز برای دیوید، روزنامهنگار سابق نیویورک تایمز، رخ میدهد، زمانی که او و همسایه عجیب و غریب جدیدش رابرت، به طور تصادفی به دختری که سوار دوچرخهاش شده بود، برخورد میکنند. دیوید هولزده و سرگردان به رابرت اجازه میدهد او را متقاعد کند که از صحنه فرار کند و دختر را رها کند تا از زندگیاش محافظت کند. رابرت هیچ پشیمانی نشان نمی دهد و به نام دوستی کارهای غیرقابل توصیفی برای محافظت از راز انجام می دهد. اکنون که پلیس به طور کامل در حال تعقیب قاتل است، همه چیز از کنترل خارج می شود، زمانی که روزنامه محلی دیوید او را برای پوشش داستانی که در آن او با خواهر دختر متوفی ونسا ملاقات می کند، می فرستد. علیرغم شرایط و تمایل عمیق او برای یافتن قاتل خواهرش، این دو بلافاصله رابطه عاشقانهای برقرار میکنند، که دیوید را غافلگیر میکند و در عین حال رابرت را مجبور میکند تا اقداماتی وحشیانه برای حفظ دوست جدیدش انجام دهد.
در دهه 1970، گرگ لوری، نوجوان بی هدف، همه چیزهای درست را در مکانهای اشتباه جستجو میکند تا اینکه با لونی فریزبی، یک هیپی/ واعظ خیابانی کاریزماتیک آشنا میشود. آنها به همراه کشیش محلی چاک اسمیت، درهای یک کلیسا را به روی یک احیای غیرمنتظره باز می کنند.